آرام باش...

ساخت وبلاگ


آرام باش، آرامشت رویای پرستوهای عاشق است. آرام باش که آرامشت آرامم می کند، شاعرم می کند، تسکینم می دهد و... نفس کشیدن در هوای تو چه سرد و چه گرم چه تابستانی و چه زمستانی مرا از خود رها می کند و سر به شانه عشــق می گذارد. آرام باش حتی زمانی که گُر می گیری و زیر زبانه های آتش می سوزی؛ حتی وقتی که شانه های تنت را یکی پس از دیگری قطع می کنند. سکوت کن حتی هنگامی که میوه هایت را، برگ هایت را، شاخه هایت را می گیرند؛ حتی زمانی که برهنه ای و سوزش سرما را از لای تنه بی جانت حس می کنی. آرام باش حال که پوست بدنت دفتر خاطرات آدم هاست، حال که بی تو تنفس سخت میشود و وجودت سایبان انسان ها اســــت.

مردمی که التهاب طبیعت را حس می کنند؛ اما باز رحم به حالت ندارند؛ مردمی که بریدند از شاخه های تنت ، خودشان را گرم کردند و سیر کردند و تو را به سکوت ابدی سپرده اند. مردمی که زیر سایبان تو سال ها نشستند و مردمی که تو به تنهایی عاشقشان کردی. آن هایی که پا روی برگ های سرخ و زردت می گذارند و با صدایش آرام می شوند.

 پس ای تو،که نامت، صفت استوار و تنومند و بلند قامت را به خود گرفته است؛ آرام باش، بگذار کبوتر ها از این هیاهوی زمین نترسند، عاشق بمانند و پرواز کنند. آری پرواز تا بی نهایت...

آرام باش اما اگر شبی بغضت گرفت آن را با آسمان سرت قسمت کن.

حالت را درک می کنم، آن فریاد های بی صدایی که از عمق زمین تا عرش آسمان را می لرزاند . سخت است دیدن از دست رفتن همنوعان و درختان هم صحبتت .

خود را آماده کن؛ شاید این بار تو باشی که از میان طبیعت بگذری، آرام باش بگذار وقتی که به تو تکیه می کنم خاطره های  کودکی ام را به تصویر بکشم و صحنه رنگارنگ زندگی ام را به یاد بیاورم؛ صحنه خوشی ها و تلخی ها ، خنده ها و گریه ها و یادگاری ها... آرام باش، آرامشت مایه حرکتِ شریانِ حیاتِ بشریت اســـت...

 

الهه خمیری-14ساله -مرکز رامسر

نشست ادبی باران...
ما را در سایت نشست ادبی باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adabikara بازدید : 97 تاريخ : پنجشنبه 10 آبان 1397 ساعت: 20:05